« پرخاش کردن شیطان به فرعون »
روزی شیطان به در خانه ی فرعون آمد و فرعون از او پرسید :
کیستی ؟
شیطان از پشت در گفت :
تف به روی تو که ادعّای خدایی می کنی و نمی دانی پشت در کیست .
« از بابت عقل »
از حکیمی پرسیدند : خداوند از چه بابت مخلوق خود را قانع ساخته ؟
پاسخ داد : از بابت عقل ، چون عموماً همه می پندارند از دیگران عاقل ترند !
گر از بسیط زمین عقل شود معدوم
کس گمــان نبــرد که نــــادان است
« فضیلت خاموشی »
در خاموشی هفت فضیلت است :
عبادتی است بی مشقّت ، زینتی است بی زیور ، هیبتی است بی سلطنت ، حفاظی است بی دیوار .
استغنایی است از عذر خواهی ، پوششی است از عیب ها ، آسایشی است صاحبانش را .
« تعرّض »
جاهلی بر سبیل تعرّض ، حکیمی را گفت : « چرا از دهان تو بوی بد می آید ؟ »
گفت : « از بس که معایب تو در سینه نگاه داشته ام ، در نفسم سرایت کرده است . »
« مهمانی معاویه »
مردی بر سفره ی معاویه نشسته ، غذا می خورد . معاویه گفت :
« در لقمه ی تو مویی است آن را بگیر . »
مرد عرب از جای برخاست و دست از غذا خوردن کشید و گفت : هرگز غذای کسی را نمی خورم که در لقمه ی میهمانش آن قدر نگاه کند تا تار مویی را ببیند .